می گن اسکیمو ها 50 نوع کلمه برای "برف" دارن. یعنی برای حالتی که این ذرات جامد از آسمون می باره 50 اسم مختلف بکار می برن. شاید فکر کنین که اسکیمو ها حتما خیلی بیکارن که نشستن 50 تا کلمه مختلف رو ساختن که فقط وقتی مثلا رفتن پشت پنجره و ازشون پرسیدن اون بیرون چه خبره؟ بگن : خوب معلومه. داره برف میاد. ولی باید بگم که اسکیمو ها خیلی هم پرکارن و همیشه در حال تلاش برای مبارزه با سختی های طبیعت اطرافشون هستن. ولی واقعا چرا 50 کلمه بجای 1 کلمه؟

واقعیتش اینه که اون ها به این 50 کلمه در زندگی روزمره واقعا احتیاج دارن! مثلا موضوع به این سادگی نیست که یه نفر بره پشت پنجره و خبر بده که داره برف میاد. بلکه احتمالا اگه بجای حالتی که اومدن برف داره از یکی از 49 واژه دیگه بطور اشتباهی استفاده کنه ممکنه هیچ کدوم تا فردا صبح دیگه زنده نباشن! و این احتیاجه که باعث ساختن کلمات مختلف می شه.

بطور کلی همیشه اول یه کلمه استفاده می شه بعدا ساخته می شه (نه اینکه یه هیئتی بشینن کلماتی رو بسازن بعدش بگن های ملت بیاین کلمه جدید آوردیم ببرین استفاده کنین حالشو ببرین!) هیچ کلمه ای هم بدون اینکه بطور روزمره استفاده بشه در فرهنگ روزمره مردم باقی نمی مونه.

خوب تا اینجای حرفام احتمالا براتون خیلی هم جالب بود. ولی متاسفانه بقیش دیگه خیلی جالب نیست! چونکه می خوام کلماتی رو که ما ایرانی ها در فرهنگ خودمون برای "تحقیر کردن" همدیگه (متاسفانه مثل نقل و نبات) بکار می بریم در اینجا بر شمرم. احتمالا بیش از 50 تا کلمه برای این موضوع داریم :

+18>>>>>

اوسکول، شاسکول، منگول، امل، ازگل، زرنگ، مشنگ، قشنگ، گولاخ، بیلاخ، خل، چل، خرف، خنگ، سوسول، خزوخیل، ضایع، ذاقارت، زنیکه، مرتیکه، ننر، نمکدون، سیب زمینی، هویج، پشمک، خیارشور، ماست، بادمجون، گلابی، گوشت، نمک(به تنهایی)، جواد، عباسقلی، کامبیز، هوشنگ، عزرائیل، یزید، شمر، کافر، نامسلمون، بی بته، بی اصل ونسب، بی خانواده، بی پدر، بی کس و کار، بی خاصیت، بی وجود، لا ابالی، یلا قبا، ننه قمر، عمه، شوهر عمه، خاله، دایی، عمو، شتر، میمون، بوزینه، غورباقه، وزق، یابو، الاغ، کفتار، مارمولک، بیلمز، روانی، دراز، کوتوله، خیکی، قناس، چپول، کدی، دهاتی، شهرستانی، خیابونی، بیابونی، ولویی، اینکاره، اونکاره، همه کاره، چند کاره، شب کار، روز کار، لنگی، شوفر، دکتر(!)، قصاب، حمال، کاسب، بنداز، پاچه خوار، دستمال، خاک انداز، دسته بیل، دسته هاونگ، آبکش، مجسمه، مفت خور، حروم خور، آش خور، آشغال خور، پلو خور، کره خور، ربا خور، مال مردم خور، دزد، آدم فروش و و و .......

می بینین که این کلمات اصلا "فحش" نیستن (حتی خیلی وقتا در زمان استفاده، در چشم طرف هم خیره می شیم) و فقط واژه هایی هستن که در محاورات روزمره و بصورت کاملاعادی برای "ترور شخصیت" به کمک ما میان و کار مارو راه میندازن درست مثل اسکیموها که به 50 نوع کلمه برای گفتن "برف" احتیاج دارن تا اموراتشون بگذره!