وبلاگ "صفحه"

وبلاگ "صفحه"

۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

ارتباط شادی و کمال

شادی و کمال با هم ازدواج کردند.

اخلاق کمال باعث می شد شادی هر روز کمتر بخواهد با کمال باشد.

.

.

چند سال گذشت. کمال همان کمال بود ....

شادی بلاخره رفت !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیل مورا

سال خروس مبارک !!

عید همه توووووووووووووووووووووون مبارک !

سال خروس رو بهتون تبریک می گم !


این خروس ما  صبح تا حالا از خوشحالی 96 بار قوقولی قو قو کرده. الانم داره تو حیاط بالا و پایین می پره همه جا رو گذاشته رو سرش.

چند ساعت قبل از تحویل سال، یکی از دوستانم اومده بود سری به من بزنه. وقتی داشت میومد داخل خونه به خروس ما گفت : تو چرا انقد خوشحالی؟ مگه سال تو داره تحویل می شه؟

خروسمون گفت : پس فکر کردی فقط شما سالتون شمسیه؟ ماهم شمسی کار می کنیم. تازه مثل شما پنجشنبه ها هم نیمه وقتیم. یعنی1 بعد از ظهر به بعد دیگه خروس خودمونیم.

دوستم گفت : صبح به صبح یه قوقولی قو قو کردنم این حرفا رو داره آخه؟! سال شماری واسه آدمیزاده! به چه درد خروس می خوره؟

خروس منم این حرفو که شنید. خیلی بهش برخورد. گفت :

- اولا که خروس و آدمیزاد نداره. تازه اگه هم قرار بود بین حیوانات فرقی باشه، شما جزو 12 تای اول نبودین. چونکه هیچ سالی سال آدمیزاد نام گذاری نشده!!!

دوست منم این حرفو که شنید از کوره در رفت. گفت :

- حیووووون ؟؟؟!!! به من می گی حیوون؟ ما آدما اشرف مخلوقاتیم. ما کجا مرغ و خروس کجا؟

کم کم داشتم نگران می شدم که خروسه بپره چنگی چیزی به صورت این رفیقمون بندازه که دیدم بر عکس تصور من، روش رو کرد اونور و رفت. فکر می کنم ترجیح داد به این بحث ادامه نده. البته دوستم ازینکه شاخ خروس رو شکسته خیلی خوشحال بنظر می رسید. منم ترجیح دادم دخالتی نکنم تا قضیه به همینجا ختم شه و روز اول سال کسی خراب نشه.

اینا رو گفتم که بدونین خروس ها چه موجودات نازنینی هستن. یه بار دیگه سال خروستون مبارک :)))

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیل مورا

داستان جعبه

سال ها پیش، دوست قدیمی پیر مردی به دیدارش آمد. آن دوست، جعبه ای به پیر مرد داد و گفت:

- در جعبه تحفه ایست برای تو که بسیار به آن احتیاج داری. فقط بعد از اینکه من ازینجا رفتم آن را باز کن.

پس از آنکه دوست پیر مرد رفت، او در جعبه را گشود اما هر چه جستجو کرد، چیزی در آن نیافت. به دوستش پیام فرستاد :

- در جعبه چیزی نیافتم!

پیام آمد :

- خوب بگرد. خواهی یافت.

پیرمرد دوباره به جعبه خیره شد اما چیزی نیافت. بناچار به خانه همسایه رفت. جعبه را به او نشان داد و پرسید: در این جعبه چیزی وجود دارد؟ همسایه نگاهی به داخل جعبه انداخت و سوالش را با این سوال پاسخ داد :

- قرار است در این جعبه چیزی باشد؟

- پیرمرد گفت :

- نمی دانم. شاید باشد.

همسایه گفت :

- من هم نمی دانم. شاید اگر خوب بگردی چیزی در آن پیدا کنی.

پیرمرد جعبه را به خانه برد و ساعت ها به آن خیره شد. اما باز هم چیزی نیافت. فردای آن روز جعبه را به شهر برد بلکه کسی چیزی در آن بیابد. اما هر کس چعبه را می دید پس از کمی تامل، همان جواب همسایه را می داد.

پیرمرد خسته و درمانده به خانه بازگشت و از سر ناراحتی پیام داد:

- در جعبه چیزی نمیابم. بیا و آن را با خود ببر.

پیام آمد:

- من هنوز بر سر حرف خود هستم. اگر خوب بگردی آنچه گفتم خواهی یافت. اما تصمیم با توست اگر نمی خواهیش فردا می آیم و آن را از تو پس می گیرم.

پیرمرد با خود گفت: طاقچه ما که خالیست. این جعبه را نگه می دارم. از کجا معلوم چیزی در آن نیابم؟ پس پیام داد:

- جعبه را نزد خود نگه می دارم. نیا

.

.

سال ها گذشت... یکی از نوادگان پیرمرد که جعبه را به ارث برده بود، از دوستش پرسید: در این جعبه چه میبینی؟ دوستش اندکی تامل کرد و سپس همان جواب همسایه اجداد دوستش را داد.

آن نواده و دوستش دیگر چیزی نگفتند و به جعبه خیره شدند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیل مورا

رویای بچه های یک روستای دور افتاده

روزی بازرسی برای سرکشی، به مدرسه ای در یکی از روستاهای دور افتاده رفت. وقتی رسید، وارد کلاس شد و به سه تا از شاگردان کلاس گفت. شما در جای خود بایستید.

ایستادند. به اولی گفت :

- رویای تو چیست؟

گفت :

- رویای من اینست که تمام اهالی این روستا را با سواد کنم.

بازرس پرسید :

- چطور می خواهی این کار را انجام دهی؟

گفت :

- کتابی می نویسم و روش خواندن و نوشتن را در آن شرح می دهم.

باز رس گفت :

- چطور ممکن است کسانی که کتاب تو را نمی خوانند، از کتاب تو استفاده کنند و با سواد شوند؟ بنشین.

به شاگرد دوم گفت :

- رویای تو چیست؟

گفت :

- رویای من اینست که به تمام اهالی روستا بیاموزم که به هم مهر و محبت کنند تا زندگی خوبی داشته باشند.

بارزس پرسید :

-- چطور می خواهی این کار را انجام دهی؟

گفت :

- کتابی می نویسم و در آن شرح می دهم که محبت کردن به یکدیگر چه فوایدی دارد.

بازرس گفت :

- چطور ممکن است کسانی که کتاب تو را نمی خوانند، بفهمند که محبت کردن به یکدیگر چه فوایدی دارد؟ بنشین.

بازرس از شاگرد سوم پرسید :

- رویای تو چیست؟

گفت :

- می خواهم فنون تولید محصولات را به اهالی روستا بیاموزم تا بتوانند با کسب درآمد بالا زندگی خوبی داشته باشند.

بازرس پرسید :

- چطور می خواهی این کار را انجام دهی؟

گفت :

- کتابی می نویسم و این روش ها را در آن شرح می دهم.

بارزس گفت:

- چطور ممکن است کسانی که کتاب تو را نمی خوانند، روش های تولید محصولات را بیاموزند و با کسب درآمد بالا زندگی خوبی داشته باشند؟ بنشین.

سپس بازرس رو به بچه ها کرد و پرسید:

- کسی می داند؟

بازرس به بچه ها نگاه کرد و بچه ها به بازرس نگاه کردند. اما جوابی داده نشد. مدتی گذشت. ناگهان یکی از بچه ها دستش را بلند کرد. بازرس گفت:

- تو می دانی چطور می شود به مردمی که کتابی نمی خوانند اینها را آموخت؟

گفت:

- نه نمی دانم

بازرس گفت:

- احسنت به تو. بنشین.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیل مورا

اگه پینک فلوید بزنم، پینک فلوید میشم؟

اینکه هر روز چند نکته در مورد کارهایی که افراد موفق و ثروتمند انجام میدن بخونیم یا مثلا زندگینامه استیو جابز رو با  جزئیات کامل بدونیم چقدر بهمون کمک می کنه؟

احتمالا کمک زیادی نمی کنه به چند دلیل: اول: خیلی از حرفایی که در مورد آدم های موفق می خونیم، با اغراق بیان می شه. دوم: احتمالا اون کار اصلا تاثیر زیادی در موفقیت اون شخص نداشته. مثلا اینکه مارک زاکربرگ هر روز صبح ساعت 5 و 25 دقیقه از خواب بیدار می شه یا جف بزوس در بیستمین سالگرد افتتاح آمازون بیشترین زمانش رو صرف چه کاری کرده، هیچ نتیجه گیری بدرد بخوری برای ما نداره. سوم: خیلی از جزئیات بعدا بصورت کاملا اتفاقی به ذهن کسی که اصلا اونجا حضور نداشته رسیده! وخیلی دلایل دیگه... نمی خوام بگم از آدم های بزرگ چیزی نمی تونیم یاد بگیریم (که شکی در اشتباه بودنش نیست) اما چیزی که می خوام بگم اینه :

فکر نکنیم اگه همین آدم های موفق یک بار دیگه از اول شروع کنن به همین نتیجه ای که الان رسیدن می رسن. اگه استیو جابز الان 18 ساله بشه و دوباره از اول شروع کنه، به احنمال زیاد (نزدیک به صد درصد) یه آدم معمولی می شه، در بهترین حالت یه مهندس که توی یه شرکت متوسط تا خوب استخدام می شه و بعد از 20 سال کار تو اون شرکت یه خونه می خره و الی آخر... این عدد رو (عدد 100) به این علت گفتم که نزدیک به صد در صد آدم های شبیه به استیو جابز اگه خوب پیش برن کم و بیش به همینی که گفتم می رسن و اگه فکر کنیم که استیو جابز(مرحوم) حتما یه فرقی داشته که به اینجا رسیده فکر اشتباهی کردیم.(البته آدم های گیفتد مثل هنرمند ها یا ورزشکار ها قضیشون فرق می کنه و بحثی هم درش نیست)

علت اینه که باهوش ترین آدم های دنیا حد اکثر دو برابر یه آدم معمولی آی کیو دارن و حتی خیلی از آدم ها ی موفق هوششون در این حد هم  بالا نیست و تفاوت در اینه که اون ها :

"بهترین کار رو در بهترین زمان انجام دادن".


اما سوال مهم اینه که چطوری تونستن بهترین کار رو در بهترین زمان انجام بدن؟ و جواب من اینه که هیچ کس نمی دونه (حتی خودشون!). هر کسی یه کاری می کنه و بلاخره یک نفر هست که بهترین کار رو انجام بده. مثل این که اگه به 100 نفر، اعداد 1 تا 100 رو نسبت بدیم بلاخره یکی از اون ها 100 می شه! و این هیچ چیزی رو ثابت نمی کنه. اگه حرفام بد بینانه بنظر می رسه (که می رسه) بازم بهتره که اینطوری فکر کنیم : هر اتفاقی یک بار می افته و لزوما بار دومی در کار نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیل مورا