وبلاگ "صفحه"

وبلاگ "صفحه"

10 + 1 راهکار ساده باور نکردنی برای پیشرفت روزانه + تصویر

- فقر فرهنگی را با تظاهر

- فقر نزاکت و ادب را با ادا
- فقر شرم و حیا را با هوچیگری
- فقر استدلال را با ادعا
- فقر هویت را با تاریخ سازی

- فقر مطلب را با تولید شایعات

- فقر مالی را با اشرافی ستیزی
- فقر شخصیت را با خود بزرگ نمایی
- فقر ایمان را با دین سازی
- فقر سیاسی را با عوام فریبی
- فقر اجتماعی را با تنها به فکر خویش بودن
- فقر درک و شعور را با مغلطه
- فقر بصیرت را با رمالی
- فقر عاطفی را با تخریب دیگران

- فقر اعتماد را با پیش دستی در خیانت

... و فقر فلسفی را با ماتم درمان کنید

همچنین

- اگر نمی دانید از کجا می خورید به همه حمله کنید

- درهای بدبختی را با تولید مصیبت برای دیگران ببندید

- تغییرات جو را سریعا تشخیص دهید تا از هیچ غافله ای عقب نیفتید

- در هیچ زمینه علمی هنری فلسفی سیاسی ... کم نیاورید... هیچ گاه نگویید نمی دانم... حتی اگر از شما آدرسی پرسیده شود که هیچگاه نرفته اید

- از گمراه کردن دیگران بصورت روزمره غافل نشوید

- اگر فرد بسیار عاجز و درمانده ای که هیچ چیزی از او حاصل نمی شود پیدا کردید، با یک هزار تومنی فرصت تبلیغات را از دست ندهید

... و اگر در ایستگاه اول سوار مترو شدید به صندلی های خالی هجوم ببرید تا در ایستگاه های میانی صندلی بدست آمده را به دیگران هدیه دهید

نهایتا

- در مقابل دروغگو خالی بند شوید
- در مقابل دودره باز دزد شوید
- در مقابل تحقیر هفت رنگ شوید
- در مقابل ظالم پاچه خوار شوید

- در مقابل محبت زرنگ شوید

- در مقابل زرنگ مظلوم شوید

- در مقابل انتقاد نا بینا و کر و کور شوید

- در مقابل رییس تو سری خور شوید

و در مقابل مرئوس خدا شوید

چرخی که اگر بچرخانیم تا ابد برایمان می چرخد!

و اما تصویر ...
آن را بیرون از مانیتور جستجو کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیل مورا

چرا احساس شادی ما مثل گذشتگانمان نیست؟

وقتی به تصاویر و یا فیلم های گذشته (حداقل مربوط به 20 سال پیش) نگاه می کنیم، موضوعی که لحظه ای ذهن ما را بخود مشغول می کند، میزان شادی و انرژی است که در چهره حاضرین در آن تصویر یا فیلم می بینیم. مثلا در فیلم تولد یکی از آشنایان که سال ها قبل ضبط شده است ناخودآگاه، از میزان شادی و سرزندگی آن ها تعجب می کنیم و از خودمان می پرسیم چرا خنده و هیجانی که از ته دل و صمیم قلب بروز می دهند، در زندگی امروز ما جایی ندارد؟ این روز ها ممکن است گاهی خوشحال باشیم، پستی بخوانیم، فیلمی ببینیم و لبخندی بزنیم، ولی این شادی، بسیار سطحی و زودگذر است و از خودمان می پرسیم چرا همیشه نگرانی هایی بر وجودمان سایه انداخته است؟

من فکر می کنم نگرانی اصلی اینست که می دانیم روزی فرا خواهد رسید که شغلمان (که بخش مهمی از هویت ماست اگر نگوییم اصلی ترین بخش آنست) را به یک تکنولوژی جدید واگذار خواهیم کرد. البته این بحث همیشه وجود داشته است که با ورود ابزار جدید، این نوع شغل است که تغییر می کند و همیشه همان ابزار، خود باعث تولید شغل های جدید شده است. مثلا زمانی که تراکتور و تجهیزات کشاورزی ساخته شد، کشاورزان بسیاری شغلشان را از دست دادند، ولی بزودی بسیاری از همان کشاورزان ساده، تبدیل به تکنسین ها و مهندسان این ماشین های جدید شدند. اما چیزی که ما را نسبت به این باور مشکوک می کند اینست که پیشرفت تکنولوژی بجایی رسیده که ممکن است روزی از خواب بیدار شویم و متوجه شویم کاری که تا همین دیروز هزاران انسان انجام می دادند، از امروز توسط یک نرم افزار یاسخت افزار با قیمت رایگان و یا نزدیک به رایگان انجام می شود و دیگر خبری از پیدایش نیاز جدید به مهندسینی نیست که این ابزار جدید را تولید، تعمیر و مدیریت کنند.

و نیز فکر می کنم که شادی، همیشه با نوعی موفقیت و خود برتربینی ما انسان ها همراه بوده است. همیشه برای شاد بودن به میزانی از حس اعتماد به نفس احتیاج داشته ایم. در واقع هر وقت احساس موفق بودن و برتر بودن کرده ایم شاد بوده ایم  و هر وقت شکست خورده ایم ناراحت بوده ایم. اتقاقات اطرافمان هم تنها بهانه ای برای بروز شادی و نارحتی هایمان بوده اند و تاثیر اصلی را بر احساساتمان نداشته اند.

در واقع بزرگترین موضوعی که امروز با آن درگیر هستیم اینست که بزودی هوش مصنوعی چنان پیشرفته و فراگیر خواهد شد که ما انسان ها مقام "اشرف مخلوقات" را از دست خواهیم داد. شاید بعضی بگویند که هوش مصنوعی ساخته دست بشر است و هیچگاه نمی توان آن را اشرف مخلوقات دانست. اما این جواب هم حداقل به دو دلیل درست نیست:

اول اینکه مخلوق بودن تعیین نمی کند که چه کسی حکمرانی کند، بلکه این میزان هوش است که تعیین کننده است. همانطور که ما انسان ها تا کنون بر روی زمین حکومت کرده ایم و هیچ حیوانی جرات نکرده است به ما اعتراض کند که چرا ما را با روش های غیر طبیعی تولید می کنید و بعدا آب پز کرده و می خورید؟!

دوم اینکه ناخودآگاه ما هیچ گاه به ما دروغ نمی گوید و چه دلیلی بالاتر از اینکه جواب را در خودمان پیدا کنیم اگر نمی خواهیم این حس را در خودمان انکار کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیل مورا

راه ساده برنده شدن که ما آن را ترجیح می دهیم

فرض کنید به انجام یک بازی با قوانین زیر دعوت شده اید:

1. یکی از طرفین باید 1000 سکه را روی هم بچیند.

2. طرف دیگر باید با استفاده از خط کش، مانع چیدن سکه ها شود.

3. چنانچه بعد از 1 ساعت تمام 1000 سکه روی هم قرار داشته باشد، نفر اول و در غیر اینصورت نفر دوم برنده است.

شما کدام یک از نقش ها را برای انجام بازی انتخاب می کنید؟ چیدن سکه یا خراب کردن؟

احتمالا کسی نیست که چیدن سکه ها را انتخاب کند و همه ترجیح می دهند که راه ساده تر را انتخاب کنند و نیز احتمالا کسی نیست که چیدن سکه ها را انتخاب کرده و بتواند برنده شود.

متاسفانه زندگی روزانه ما هم چیزی شبیه به این بازی شده. البته علت این نیست که زندگی، واقعا مانند این بازی است بلکه ما آن را اینطور می بینیم.

ما فقط دوست داریم برنده باشیم.

ما فکر می کنیم که اگر نقش اول را انتخاب کنیم و بخواهیم سکه ها را روی هم بچینیم هیچ گاه برنده نمی شویم و ممکن است هر لحظه کسی با خط کش زیر سکه ها بزند.

اما ما به این فکر نمی کنیم که قانون سوم این بازی در زندگی واقعی کمی فرق دارد. فرقش اینست که اگر سکه ها روی هم چیده نشوند همه بازنده خواهند بود، حتی اگر احساس برنده بودن داشته باشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیل مورا

داستان یک تجاوز

مردی را شبانه در حال تجاوز به زنی دستگیر کردند.

در گزارش این دستگیری آمده بود:

این مرد در حالی دستگیر شد که لخت مادرزاد در تختخواب زن صاحب خانه به خوابی عمیق فرو رفته بود. همچنین دست ها، پاها و دهان زن صاحبخانه (اوهم لخت) به تخت بسته شده بود و بشدت گریه می کرد. کلیه اسباب و اثاثیه با ارزش خانه هم بسته بندی شده و جلوی درب خروجی چیده شده بود. در گزارشات پزشکی قانونی آثار مواد مخدر و الکل در خون مرد، همچنین مقاربت جنسی حداکثر 5 ساعت قبل از این اتفاق برای هر دو و نیز کبودی هایی بر روی دست ها و بدن زن که نشانه تقلای زیاد برای رهایی بوده است، ثبت شده است. علاوه بر این لوازم و آثار مواد مخدر در آشپزخانه و نیز زخمی در مچ دست راست مرد دیده می شود و خون و سلول های مرده دست او در قسمتی از دیوار حیاط و نرده های بالای آن پیدا شده است.

در گزارش بازپرس پرونده آمده است:

از شواهد و گزارشات چنین بر می آید که این مرد، شب هنگام از دیوار حیاط بالا رفته و وارد خانه زن شده است. حدود 1 ساعت به جمع آوری اسباب منزل پرداخته است و وقتی که برای جمع آوری جواهرات زن صاحب خانه وارد اتاق او شده است، او بیدار شده و متهم مجبور شده است، دست ها، پاها و دهان اورا ببندد. در این هنگام در گیری ای که بین او و صاحب خانه رخ داده است باعث شده است که مرد متجاوز عصبی شده وبه آشپزخانه رفته و برای آرام شدن، از مواد مخدری که با خود آورده استفاده کند، متهم سپس دوباره به اتاق خواب رفته و علی رغم مقاومت صاحب خانه به او تجاوز کرده، اما پس از آن بعلت تاثیر شدید مواد مخدر، همانجا به خوابی عمیق فرو رفته است. همسایه ها که صداهای کشیده شدن پایه تختخواب را شنیده اند، پلیس را خبر کرده ودقایقی بعد، مرد توسط پلیس دستگیر شده است.


دفاعیات این مرد در دادگاه :

قاضی : آیا شما اثاثیه منزل را جمع کرده بودید؟

متهم : نخیر. احتمالا صاحب خانه قرار بوده بزودی به مسافرت برود و لوازم را خودش جمع کرده است.

قاضی : آیا فکر می کنید برای رفتن به مسافرت به حمل قالی و لباسشویی خانه هم احتیاجی بوده است؟

متهم : نخیر احتمالا ایشان قصد داشته اند پس از بازگشت سریعا به محلی دیگر اسباب کشی کنند و از پیش کارها را انجام داده اند.

قاضی : آیا شما آن شب مواد مخدر استفاده کرده بودید؟

متهم : نخیر بنده در حالت کاملا عادی بودم.

قاضی : گزارش پزشکی قانونی می گوید که در خون شما آثار مواد مخدر و الکل زیادی کشف شده است و شواهد نشان می دهد که شخصی در آشپزخانه همان موادی که در خون شما بوده است را حدود یک ساعت قبل از دستگیری شما، مصرف کرده است.

متهم : بنده گزارشات پزشکی را مردود می دانم. روش های آزمایشگاهی هنوز به درجه ای نرسیده است که با قطعیت صد در صد بتواند وجود موادی را در خون ثابت کند.

قاضی : فکر می کنید چه کسی در آشپزخانه مواد مخدر مصرف کرده است؟

متهم : احتمالا همان خانومی که در اتاق خواب بود.

قاضی : در خون ایشان هیچ مواد مخدری گزارش نشده است.

متهم : احتمالا با استفاده از موادی دیگر، آثار را در خون خود از بین برده است.

قاضی : آثار مقاربت جنسی روی لباس شما و آن خانونم کشف شده است و بنظر می رسد که شما بزور به آن زن تجاوز کرده اید.

متهم : نخیر، بنده احساس کردم که به برقراری رابطه جنسی احتیاج دارم و به دستشویی رفتم و خودم را ارضا کردم. آن خانوم هم احتمالا خودش همان کار را کرده است و این فقط یک همزمانی اتفاقی بوده است.

قاضی : دی ان ای و اسپرم شما در داخل واژن قربانی شناسایی شده است. چه توضیحی در این مورد دارید؟

متهم : ممکن است شخصی با دی ان ای کاملا مشابه و به قصد بدنامی بنده اقدام به تجاوز کرده باشد.

قاضی : أصلا شما چرا وارد خانه آن زن شدید؟

متهم : بنده به درخواست خود ایشان برای کمک به جمع آوری اثاثیه وارد منزل شدم.

قاضی : در نیمه شب؟

متهم : من هم ازاینکه ایشان خیلی عجله داشت تعجب می کنم.

قاضی : پس چرا بجای اینکه از در داخل شوید از دیوار بالا رفتید؟ یکی از همسایه ها گزارش می کند که شما را در حال بالا رفتن از دیوار دیده است. همچنین خون شما بر روی دیوار پیدا شده است.

متهم : بنده برای کیش کردن گربه به بالای دیوار رفتم. بعد ازاینکه گربه را کیش کردم. دلیلی ندیدم که دوباره به داخل خیابان بپرم و از درب به داخل حیاط بروم . بنابر این از همانجا به داخل حیاط پریدم. فکر می کنم که عقل هم اینچنین حکم می کند.

قاضی : آخرین دفاع خود را بگویید.

متهم : تمام اعضاء خانواده من حاضرند شهادت بدهند که تاکنون هیچ عمل خلافی از من ندیده اند و من را آدم درستکاری می دانند. بنابر این خواهش می کنم به ندای درونی خود رجوع کرده و بنده را از این اتهامات شرم آور تبرئه فرمایید.

سرانجام پروده:

قاضی پرونده پس از شنیدن دفاعیات متهم، اعلام کرد شواهد کافی برای اثبات ادعای زن صاحب خانه و همسایه ها وجود ندارد و متهم را از کلیه اتهامات تبرئه کرد.

چنانچه پس از خواندن این داستان بسیار حرص خوردید، باید به شما بگویم که این فقط یک داستان بود و هدفش هم این بود تا به شما بفهماند وقتی برای اثبات باورهای احمقانه خود، دلایلی می آورید که هر کدام، دیگری را نقض می کند، شنونده آگاه، چقدر از دست شما حرص می خورد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیل مورا

آیا مسئله دستیابی بشر به "عمر جاویدان" حل شده است؟

دیروز در خبری اعلام شد که دانشمندان دانشگاه هاروارد با تزریق موادی به موش ها، نشانه هایی از بازگشت به جوانی (معکوس شدن روند پیری) در آن ها مشاهده کرده اند.

قبلا در جایی دیگر خوانده بودم که یکی از محققین علوم ژنتیک گفته است : "بشری که 150 سال عمر کند هم اکنون متولد شده است".

احتمالا با افزایش سرعت پیشرفت علم، می توان پیش بینی کرد که بشری که به عمر جاویدان دست پیدا کنه حد اکثر 2 نسل دیگر متولد خواهد شد.
با این فرض، اگر تعداد نسل های بشر رو از ابتدا حساب کنیم(حد اقل 500 نسل از زمانی که تاریخ مدون داریم)، می شه نتیجه گرفت که نسل ما بد شانس ترین نسل بشر بوده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیل مورا